مجهولون فی الارض معروفون فی الاسماء

شهید گمنام، شهدا
مطالب آموزنده ، مسائل روز ، کلیپ و.....
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پایگاه مقاومت بسیج حضرت رسول (ص)» ثبت شده است

 

 

                      کربلایی کاظم ساروقی

در روستای دور افتاده ای به نام ساروق ، از توابع فراهان اراک ،

در خانواده ای فقیر چشم به جهان گشود و پس از گذراندن ایام کودکی به کار

کشاورزی پرداخت.او چون سایر مردم روستا از خواندن و نوشتن محروم بود

و بهره ای از دانش و علم نداشت . یک سال ، در ماه مبارک رمضان ،

مبلًغی از سوی آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری به روستای

ایشان اعزام می شود در منبر وسخنرانی خود از نماز ، خمس و زکات می گوید

ودر ضمن تأکید می کند که هر مسلمانی حساب سال نداشته باشد

وحقوق مالی خویش را ندهد ، نماز وروزه اش صحیح نیست .

کسانی که گندمشان به حد نصاب برسد و زکات و حق فقرا را ندهد ،

مالشان به حرام مخلوط می گردد واگر با عین پول آن گندم های زکات نداده

خانه یا لباس تهیه کنند ، نماز در آن خانه و با آن لباس باطل است .

خلاصه او تأکید می کند که مسلمان واقعی باید به احکام الهی

وحلال و حرام خداوند توجه کند و زکات مالش را بدهد.

محمد کاظم که می دانست ارباب و مالک ده خمس و زکات نمی دهد ، ا

بتدا به او تذکر می دهد ، ولی او اعتنا نمی کند؛ از این رو تصمیم می گیرد

روستای خود راترک کند و برای ارباب و مالک ده کار نکند. هرچه خویشان ،

به خصوص پدرش ، بر ماندن او پافشاری می کند ، او زیر بار نمی رود

و حاضر نمی شود در آن روستا بماند و شبانه از ده فرار می کند و

تقریباً 3 سال برای امرار معاش در دهات دیگر به عملگی و خار کنی می پردازد،

تا با دست رنج حلال گذران عمر کند . یک روز مالک ده از محل او مطلع می شود

و برای او پیغام می فرستد که من توبه کردم و خمس و زکات مالم را می دهم

و از تو می خواهم که به ده برگردی و نزد پدرت بمانی .او به روستای خود بر می گردد

و در زمینی که ارباب در اختیار او می نهد ، مشغول کشاورزی می شود و ا

ز همان آغاز نیمی از گندمی که در اختیارش نهاده شده بود به فقرا می بخشد

و بقیه را در زمین می افشاند.خداوند به زراعت او برکت می دهد،

به حدی که فزونتر از حد معمول بر داشت می کند . او به شکرانه برکت یافتن زراعتش

تصمیم گرفت هرساله نیمی از محصولش را بین فقرا تقسیم کند .

یک سال هنگام برداشت محصول ، در یک روز تابستانی ، خرمنش را کوبیده ،

منتظر وزیدن باد می ماند ، تا گندم ها را باد دهد و کاه را از گندم جدا کند ؛

ولی هرچه منتظر می ماند باد نمی وزد .نا امیدانه به ده بر می گردد ،

در راه یکی از فقرای روستا به او می رسد و می گوید: امسال چیزی از محصولت را به ما ندادی

و ما را فراموش کردی . او می گوید : خدا نکند که من فقرا را فراموش کنم ،

راستش هنوز نتوانستم محصولم را جمع کنم .آن فقیر خوشحال به ده بر می گردد ،

اما محمد کاظم دلش آرام نمی گیرد و آشفته حال به مزرعه باز می گردد و

با زحمت زیاد مقداری گندم برای او جمع می کند و قدری نیز علوفه برای گوسفندانش می چیند

و گندمها و علفها را بر دوش می کشد و روانه دهکده می شود .

به باغ امامزاده مشهور به 72 تن – محل دفن چندین امامزاده ، ا

ز جمله شاهزاده جعفر و عبدالله علی الصالح و یک قیمت به نام 40 دختران – می رسد .

برای استراحت و رفع خستگی گندم ها و علوفه را کناری می نهد

و روی سکوی در باغ امامزاده می نشیند. ناگاه می بیند که 2 سید جوان عرب نورانی

و بسیار خوش سیما ،با لباس های عربی و عمامه سبز ، به نزد او می آیند .

وقتی به او می رسند ، می گویند محمد کاظم نمی آیی برویم در این امامزاده فاتحه ای بخوانیم؟

او تجعب می کند که چطور آ«ها که هرگز او را ندیده انداو را به اسم صدا می زنند!

محمد کاظم می گوید : آقا ، من قبلاً به زیارت رفته ام و اکنون می خواهم به خانه بر گردم ،

ولی آنها می گویند : بسیار خوب، این علوفه ها را کنار دیوار بگذار و با ما بیا فاتحه ای بخوان .

آنها از جلو و محمد کاظم از دنبال روانه امام زاده می شوند. آنها امامزاده اولی را زیارت کردند

و برای او فاتحه ای خواندند و از محمد کاظم نیز خواستند که فاتحه بخواند .

سپس به طرف امامزاده بعدی رفتند و محمد کاظم نیز به دنبال آنها حرکت می کند .

آن دو جوان مشغول خواندن چیزهایی می شوند که محمد کاظم نمی فهمد

و ساکت کناری می ایستد ، اما ناگاه مشاهده می کند که در اطراف سقف امامزاده

کلماتی از نور نشته شده که قبلاً اثری از آن کلمات بر سقف نبود .

یکی از آن دو به او می گوید : کربلایی کاظم چرا چیزی نمی خوانی؟

او می گوید: من نزد ملا نرفته ام و سواد ندارم .آن سید می گوید :

تو باید بخوانی ، سپس نزد محمد کاظم می آید و دست بر سینه او می گذارد

و محکم فشار میدهد و می گوید: حالا بخوان.محمد کاظم می گوید :

چه بخوانم ؟ آن سید می گوید : اینطور بخوان :

بسم الله الرحمن الرحیم
ان ربّکم الله الذی خلق السموات و الارض فی ستّه ایام ثمّ استوی علی العرش یغشی اللّیل النّهار یطلبه حثیثاً و الشّمس و القمر والنجوم مسخّرات بامه ،لااله الخلق و الامر تبارک الله ربّ العالمین.1


محمد کاظم آن آیه را با چند آیه پس از آن همراه آن سید می خواند

و آن سید همچنان دست به سینه او می کشد، تا می رسند به آیه 59 که با این کلمات ختم می پذیرد :

انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم.
محمد کاظم پس از خواندن آن آیات سرش را بر می گرداند تا به آن آقا حرفی بزند ،

ناگهان می بیند که کسی آنجا نیست و خودش تنها در داخل حرم ایستاده است

و از نوشته های روی سقف نیز چیزی بر جای نمانده است .

در این موقع ترس و حالت مخصوصی به او دست میدهد و بی هوش بر زمین می افتد .

صبح روز بعد که به هوش می آید ، احساس خستگی شدید می کند

و چیزی از ماجرا را به یاد نمی آورد و پیش خود میگوید: من کجا هستم ،

من اینجا چه می کنم . وقتی که متوجه می شود که داخل امامزاده هست ،

خودش را سرزنش می کند که چرا دست از کار کشیده ای و در امامزاده خوابیده ای!

بالاخره از جای برمی خیزد و از امامزاده خارج میشود وبا بار علوفه و گندم به سوی ده حرکت می کند .

در بین راه ، متوجه می شود که کلمات زیادی بلد است و نا خود آگاه آن ها را زمزمه می کند

و داستان آن دو جوان را به یاد می آورد و خود را حافظ قرآن می یابد .

وقتی به مردم برخورد می کند ، به می گویند : تاکنون کجا بودی . ا

و بی درنگ نزد پیشنماز محل ، آقای حاج شیخ صابر عراقی ،

می رود و داستان خود را نقل می کند . ایشان می گوید :

شاید خواب دیده ای . محمدکاظم می گوید : خیر، بیدار بودم

و با پای خود و همراه آن دو سید به امامزاده رفتم و حالا نیز همه ی قرآن را حفظم .

روحانی روستا قرآن می آورد و سوره رحمان ، یس ، مریم و چند سوره دیگر را از او می پرسد

و از همه ی آن سوره ها را از حفظ و بدون اندکی درنگ طلاوت می کند .

جناب آقای شیخ صابر میگوید : مردم ، به کربلای لطف و عنایت شده است و او حافظ قرآن گردیده .

این داستان زندگی کسی است که سواد نداشت و« ه » را از «ب» تشخیص نمی داد ، ا

ما دراثر اجتناب از مال حرام و گناه و بها دادن به دستورات دینی مشمول لطف و عنا یت خداوند

و اولیای او قرار گرفت وتاپایان عمر همه ی قرآن را حفظ بود و هر آیه ای که از او پرسیده می شد ،

با آیه ی قبل و بعدش می خواند واگر از او می خواستند که آیه ای را از قرآن نشان دهد ،

فوراً صفحه ی مورد نظر را می گشود وبی درنگ دست بر روی همان آیه می گذاشت !

او حتی به خواص سوره های قرآن آگاه بود .

اگر از او پرسیده می شد که مثلاً حرف «و» یا «ک» چند بار در سوره بقره به کار رفته است ،

بی درنگ جواب می داد و می توانست قرآن را از آخر به اول بخواند .

وقتی روزنامه یا کتابی چون جواهر را مقابل او می گشودند ،

او که کلمات را تشخیص نمی داد و درکی از آن ها نداشت ،

فوراً دست روی آیه قرآن می نهاد و می گفت :

آیات قرآن نور دارند و من از نوری که از آن ها ساطع می شود آن ها را تشخیص می دهم !

آری این موهبت بزرگ در کربلای ، یکی دیگر از دلایل آشکار و قدرت بی زوال حضرت حق است

که یک نفر بی سواد و عامی محض را بدون تحصیل علم ، در فاصله چند لحظه ،

حافظ تمام قرآن ساخت وبرای رفع هرگونه شبهه آن چنان قدرتی به او مرحمت فرمود

که صدها عالم و درس خوانده در آن حیران مانده ، انگشت تحیر به دندان گرفتند

و خارق العاده بودن این موهبت عظمی را تصدیق و تأیید کرده اند .

تهیه شده توسط برادر بسیجی:علی رضا بی نظیر از پایگاه مقاومت بسیج حضرت رسول (ص)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۲۰:۰۹
سعید کبورانی

آیت الله مجتهدی تهرانی: اگر همسر نماز شب خون می خواهی استغفار کن + صوت و پوستر

سخنان شیرین آیت الله مجتهدی

شش نفر هستند که خدا آنها را لعنت می کند و ملائکه هم آمین می گویند. اگر خدا لعنت کند و ملائکه هم آمین بگویند، یعنی دعا مستجاب است. حال این افراد چه کسانی هستند:
اول: کسانی که ازدواجشان را به تاخیر می اندازند.

اول کسی که زمان ازدواجش رسیده، تمکن مالی هم دارد، اما با خودش می گوید: من اگر زن بگیرم، بچه دار می شوم، بنابراین، زن نمی‌گیرم! چرا ازدواج نمی کنید و زن نمی گیرید، در حالی که در حدیث داریم:

شِرارُ مَوْتاکُمُ الْعُزّابُ

بدترین مردگان شما عزب‌ها هستند.

چرا ازدواج نمی کنید، خداوند همانطور که به تو روزی می دهد، به اولاد و فرزندانت هم روزی می دهد. هر آن کس که دندان دهد نان دهد.
زمانی که ما بچه بودیم، کلاس دوم یا سوم دبستان، در یکی از کتاب های درسی‌مان نوشته بود: کسی بچه دار شده بود و بچه دندان درآورده بود و پدر غصه می خورد که: یکی طفل دندان برآورده بود/ پدر سر به فکرت فرو برده برد.

پدر گوشه ای نشسته بود و با خود فکر می کرد که بچه ام در حال دندان درآوردن است، الان من از کجا نان بیاورم و به او بدهم که زنش او را موعظه کرد و گفت: هر آن کس که دندان دهد، نان دهد! غصه آب و نان فرزندمان را مخور!

حالا بعضی ها هستند که نمی خواهند بچه دار شوند به این خاطر که می گویند اگر بچه دار شویم، نمی توانیم اداره اش کنیم، این شخص که زن نمی گیرد، در حالی که تمکن مالی هم دارد، از ترس اینکه مبادا بچه دار شود، خداوند او را لعنت می کند و ملائکه هم آمین می گویند.
دوم وسوم: مردی که خود را شبیه زنان می کند و برعکس

مردی که خودش را به صورت زن‌ها در می آورد: انگشتر طلا و گیس و لباسی که انسان مرتب شک کند که این مرد است یا زن؟ مردی که خودش را به شکل زن ها در می آورد، مورد لعنت خداست و ملائکه هم آمین می گویند.

شخصی که اینک در قید حیات نیست و من او را می شناختم، می گفت: بچه ام به من می گفت: مامان! چون این شخص قیافه زن ها را داشت، بچه اش شک کرده بود که این بابا است یا مامان! و می گفت: حالا هم که هنوز بزرگ شده هنوز به من می گوید: مامان!

یکی از علما می گفت: من با آقای کار داشتم، به در منزلشان رفتم، آن شخص خودش آمد دم در، اما من فکر کردم که عیالش هست! من سرم پایین بود، زیرچشمی نگاه کردم، به خاطر سر و وضع لباسش فکر کردم خانمش هست. گفتم: خانم، بروید به آقا بگویید بیاید.

او گفت: من خودم هستم. نگاه کردم، دیدم خودش هست.

گاهی انسان شک می کند که این شخص زن است یا مرد؟ بنابراین مردی که خودش را شبیه زن ها کند و به شکل زن ها درست کند، خداوند لعنتش می کند. مردی گفتن، زنی گفتن! چرا خداوند برای ما مردها محاسن خلق کرده، چرا برای زن ها خلق نکرده است، خداوند که می توانست برای زن ها هم محاسن خلق کند برای ما مردها خلق کرده، برای اینکه محاسن داشته باشیم.

بنابراین، کسی که محاسن خود را بزند، با خداوند مخالفت کرده است: «فلیغیرن خلق الله»، یعنی کسانی که خلقت خداوند را تغییر می دهند، یا اینکه زن است، اما خودش را به شکل مردها در می آورد، کت و شلوار می پوشد و وقتی نگاهش می کنی، فکر می کنی مرد است، این گونه افراد مورد لعنت خدا هستند و ملائکه خدا هم آمین می گویند.

چهارم: فریب دادن و تمسخر مردم

چهارم شخصی که شخص دیگر را فریب داده و او را مسخره کند، مثلاً به فقیری می گوید جلو بیا، وقتی فقیر پیشش می آید، به او چیزی نمی دهد و می گوید: گردن کلفت! برو دنبال کار و کاری کن! چرا به او گفتی بیا جلو چیزی به تو بدهم! و وقتی آن بنده خدا جلو آمد، به او می گویی: حالا چیزی پیشم نیست و مسخره اش می کنی؟ کسی که چنین کاری انجام می دهد مورد لعنت خداست.

شخصی می‌گفت: بیست سی سال پیش، فقیری در تیمچه بازار از کسی چیزی خواست، هیچی که به او ندادند بماند، مسخره اش هم کردند، فردا همان دکان آتش گرفت و همه اش سوخت.

زمانی که من بچه بودم، شخص فقیری به خانه ما می آمد و آب حوض می کشید و در ضمن یک دکان هم توی کوچه پشتی داشت، هر وقتی کسی خانه ای می خواست به این شخص فقیر می گفت، او برایش دلالی می کرد از بس دلالی کردن و خانه خالی برای این و آن پیدا کرد، کم کم معاملات ملکی در میدان قیام، خیابان شکری باز کرد و برای خودش کسی شد و تیپ هم می زد.

روزی شخص ثروتمندی با همسرش در حال غذا خوردن بودند که شخص فقیری به در خانه‌شان آمد، آنها در را به روی فقیر بستند و او را ناامید کردند و چیزی ندادند و شاید توهینی هم به فقیر کردند. روزگار گذشت تا اینکه آن شخص فقیر، دارا شد و آن شخص دارا، ندار و زنش را هم طلاق داد.

شخص فقیر که حالا ثروتمند شده بود خواستگاری فرستاد و زن آن شخص ثروتمند را گرفت. روزی زن با شوهر دومش در حال غذا خوردن بودند که در زدند، شوهر گفت: بلند شو و یک بشقاب غذا به این فقیر بده!

زن بشقاب غذایی را دم در برد، و برگشت. مرد دید که زن درحال گریه کردن است، گفت: چرا گریه می کنی؟! زن گفت: فقیری که دم در خانه آمده بود، شوهر سابق من بود. روزی من با او در حال غذا خوردن بودیم که تو به در خانه مان آمدی و ما تو را ناامید و محروم برگرداندیم، حال روزگار او را به اینجا رسانده است تو با من ازدواج کردی و او اینک فقیر شده و دم در آمده است.

بنابراین، هر کسی که به فقیری اهانت کند، خداوند او را لعنت می کند، خیلی مواظب باشید، چیزی ندارید به فقیر بدهید، ندهید، دیگر چرا اهانت می کنید؟!

پنجم: فریب دادن اشخاص نابینا

شخص نابینایی عصا زنان در حال رفتن است که شما به او می گویید مواظب باش که یک حیوان، یک چهارپا، یک الاغ یا گاو از مقابل تو می آید. نابینا هم به خاطر حرف شما راهش را کج می کند و به سمت دیگر می‌رود و سرش به دیوار می‌خورد. چرا این حرف را زدی؟ چرا این نابینا را که در حال رفتن در راه مستقیم بود منحرف کردی؟ او که داشت راه خودش را می رفت، چرا مسخره اش کردی و گفتی جلوی تو یک الاغ یا موتور یا ماشین است و او به خاطر حرف تو به سمت دیگر رفت و سرش به دیوار خورد؟ خداوند شخصی که نابینایی را از راهش منحرف می کند لعنت کرده است.

ششم: دادن آدرس اشتباهی

ششم از کسی سوال می کنند مثلاً «حمام قبله» کجاست؟ و او آدرس اشتباهی می دهد، مثلاً عالمی یا طلبه ای از کسی نشانی می پرسد، و آن شخص چون با عمامه مخالف است به این روحانی آدرس اشتباهی می دهد، به عنوان مثال می گوید حمام قبله آن طرف، خیابان هفده شهریور است، این شخص روحانی هم به دنبال حمام قبله به سوی آدرس اشتباهی می رود و در آنجا به او می گویند که اشتباهی آمده ای!

یا اینکه بعضی از راننده‌ها هستند که پول حرام می‌گیرند، مثلاً سر همین خیابان کسی سوار تاکسی می شود و می گوید: می خواهم به خیابان ری بروم، راننده تاکسی نمی گوید که رفتن به خیابان ری از اینجا تاکسی نمی خواهد، او را سوار می کند، می برد سرچشمه، میدان امام، و بعد در همین جایی که سوار شده، پیاده اش می کند و پول می گیرد که این پول حرام است.

چهل سال پیش با خود من چنین کاری را کردند. من به اتفاق خانواده ام به مشهد رفته بودیم. من برای تهیه منزل از خانواده ام جدا شدم و آنها منتظرم بودند. در فلکه مشهد سوار درشکه شدم و گفتم: مرا به گاراژ میهن نورد ببر! حالا آن گاراژ تو خود فلکه بود، اما آن شخص درشکه چی چیزی نگفت، مرا سوار درشکه کرد، فلکه را دور زد، در همان جایی که من را سوار کرده بود، پیاده کرد و پول گرفت من فهمیدم که سرم کلاه گذاشته، چیزی نگفتم، یک تومان دادم، چنین کسانی مورد لعنت خدا هستند                                                                                       

تهیه شده توسط : برادر بسیجی هادی کاوسی از پایگاه مقاومت بسیج حضرت رسول (ص)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۲۶
سعید کبورانی

مردی  فقیر چشمش به مغازه خوراک پزی افتاد. تکه نانی را بالای بخاری که از سر دیگ  بلند می شد، می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از بخار دیگ من  استفاده کرده ای، باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند و مرد از همه جا درمانده، بهلول  را دید و او را به قضاوت دعوت کرد.

بهلول  به آشپز گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن  استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای  آشپز صدای پول را تحویل بگیر.

آشپز  با تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟

بهلول  گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت  کند.
 
تهیه شده توسط:برادر بسیجی حمید کاظمی اصل از پایگاه مقاومت بسیج حضرت رسول (ص)


 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۳ ، ۲۰:۱۶
سعید کبورانی

عوارض دیده شده در افراد روزه دار:

هر ساله پس از ماه مبارک رمضان اکثر افراد یا اضافه وزن پیدا می کنند ،یا ضعیف شده و دچار بیماری های گوارشی میشوند .این عوارض از آنجایی ناشی میشود که یاد نگرفته ایم اصولی روزه بگیریم .

پرخوری و بد خوری ،دلیل عمده این عوارض:

تغذیه صحیح در ماه مبارک رمضان بسیار اهمیت دارد و باید مواد غذایی نظیرگوشت،مرغ ،ماهی ،لبنیات و سبزی ها قسمت اعظم رژیم غذایی شخص را در برگیرند.

مصرف تمام مواد غذایی باید روی اصول و برنامه باشد .مثلا اگر میگوییم لبنیات خوب است ،باید در نظر داشته باشیم که مصرف لینیات ،بدون مصرف آب به میزان کافی ،ایجاد سنگ های مجاری ادراری را بسیار افزایش میدهد.

مصرف مواد پروتئینی(گوشت ،مرغ،و لبنیات ماهی )به تنهایی کافی نیست بلکه در کنار آنها باید از سبزیجات ،سالاد ،آب حبوبات استفاده نمود تا از یبوست جلوگیری شود و باید در نظر داشت که مصرف زیاد غذاهای پروتئینی باعث تشنگی می شود .

در خصوص کودکان و نوجوانانی که برای اولین بار روزه می گیرند ، باید تمام مواد مغذی در رژیم غذایی آنها گنجانده شود .این نوجوانان باید در وعده ی سحر به مقدار کافی غذا بخورند و آب میوه هایی مانند هویج و گوجه فرنگی را بسیار مصرف نمایند.

چگونگی روزه گرفتن در ماه مبارک رمضان:

روزه گرفتن  در ماه مبارک رمضان منافع معنوی ،فیزیکی ،روحی و اجتماعی به همراه دارد ،ضمن اینکه باید رعایت نکات پزشکی و نحوه تغذیه مورد توجه قرار گیرد .بنابراین نیاز به مصرف غذای زیاد هنگام افطار و سحر نیست ،بلکه آنچه مهم است نحوه رژیم غذایی در این ماه است.

بدن مکانیسم های تنظیم کننده ای دارد که در طی روزه داری فعال میشودند و سوخته شدن موثر چربی بدن در این ماه رخ میدهد .یک رژیم غذایی متعادل برای حفظ سلامت و فعالیت فرد در طی ماه رمضان کافی است .اختلالات به وجود آمده در این ماه ناشی از مصرف زیاد از حد غذا،مصرف نا متعادل غذا و خواب کم است

سحر:سحری باید سبک مصرف شود.

افطار:

نیاز فوری بدن هنگام افطار، به دست آوردن یک منبع انرژی به شکل گلوکز(قند خون) برای هر سلول زنده بخصوص سلولهای مغز و اعصاب است. خرما و آب میوه منابع خوب قند هستند؛ بنابراین هنگام افطار مصرف خرما، آب میوه، سوپ سبزیجات با رشته به منظور حفظ تعادل قند، آب و مایعات بدن توصیه می شود.

شام:

- گروه گوشت: مرغ، گاو، گوساله، ماهی و ...

- گروه نان وغلات: این گروه منبع خوبی از کربوهیدراتهای مرکب به شمار می آیند و تأمین کننده انرژی، پروتئین، مواد معدنی و فیبرهای غذایی می باشند.

- گروه لبنیات ( شیر، ماست، پنیر و...) شیر و محصلات لبنی منابع خوب پروتئین و کلسیم هستند که برای حفظ بافت بدن و عملکردهای متعدد فیزیولوژیک ضروری می باشد.

- گروه سبزیجات: سبزیجات منبع خوب فیبرهای غذایی، ویتامین A و سایر مواد شیمیایی گیاهی به شمار می آیند که آنتی اکسیدان هستند. این مواد در جلوگیری از سرطان، بیماریهای قلبی-عروقی و بسیاری از بیماریهای دیگر مفیدند.

- گروه میوه ها: میوه را به عنوان آخرین قسمت شام یا فاصله کمی بعد ازشام مصرف کنید تا باعث سهولت هضم غذا شد، از بروز برخی مسائل جلوگیری کند. میوههای ترش، ویتامین C بدن را فراهم می کنند. میوهها منبع خوبی از فیبرهای غذایی هستند . میوهها و مخلوطی از مغزها را می توان بعد از شام یا قبل از خواب مصرف کرد.

تهیه شده توسط :برادر بسیجی علی رضا بی نظیر از پایگاه مقاومت بسیج حضرت رسول (ص)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۳ ، ۰۳:۴۶
سعید کبورانی